هرچه ما خواستیم نه او شد                 هرچه خدا خواست همو شد

حتما تاکنون مصداق های مختلف عنایت خداوند را دیده ایم ولی به قول شاعر شنیدن کی بود مانند دیدن ...

همه مردم روستا در فقر امکاناتی و اقتصادی زیادی زندگی می کردند و حیوانات زیادی در کنارشان و در بستر زندگی آنها رفت و آمد می کردند.

و شاید آنگونه که باید هیچکدام مسائل بهداشتی را رعایت نمی کردند،ولی واقعا میشد مصداق دست خداوند را بر روی زندگی شان حس کرد.

آنها شکرشان،واقعا شکر است. اگراین زندگی و مشکلات همچنان جای شکر دارد، ما با این همه رفاه و آسایش باید چه بکنیم؟

اولین چیزی که وقتی درکنار روستاییان بودیم و در همسایگی شان زندگی کردیم حس کردم، آن بود که انها راضی اند . و مگر کم مقامی است، مقام رضا؟

تنها به همین جمله بسنده میکردند: "خدایا راضیم به رضای تو"

از آیت الله بهحت سوال کردند آقا چگونه می شود به مقام رضا رسید؟

ایشان فرمودند زمانی که 72تن از یارانت را از نزدیکانت از برادرانت را جلویت سر ببرند .و برادر عزیز تر از جانت را در گودال قتل گاه مظلومانه به شهادت برسانند ،و خود مصمم و با اقتدار بر گودال بروی و در کنار سر برادر بر سجده بیفتی و زینب گونه الهی رضاَ برضاک را زمزمه کنی و بعد هم در خطبه،حرفت ما رایت الا جمیلا باشد آن گاه به مقام رضا رسیده ای