درسپاه آبادان نشسته بودم
گفتند که یک نفر از نجف آباد آمده با شما کار دارد. او وارد شدو گفت من احمد کاظمی هستم، تعدادی نیرو آوردهام ،خطی به ما بدهید تا دفاع کنیم. محلی بود کنار بهمنشیر که عراقیها ضمن عبور از آن حمله میکردند یا اطلاعات جمع آوری می نمودند،آنجا را به احمد نشان دادم و گفتم که شما بروید آنجا.او رفت و بعد از مدتی برگشت و گفت اینجا کار ما نیست،