السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام

وقتی علم می بینم یادعلمدار می کنم         وقتی که آب می بینم یاد لب یار می کنم


سردارکاظمی سلام! حاج احمد سلام

می دانیم که شهید شدید و همه چیز را شاهدید، ولی از باب تذکر به خودمان و عرضه در پیشگاه شما 5 سال از تولد تا آغاز نوجوانی موسسه مان را دوباره مرور می کنیم.

این بار بنا نداریم از شروع موسسه و گلزار شهدا و راهیان نور بنویسیم. این دفعه حکایت، روایت حضور ناظران و حاضرانی است که وجودشان، نگاهشان و محضرشان لحظه لحظه برکت بود برایمان وهست. حاج احمد یادت هستوقتی حمید خدابنده را به تیم پزشکی خط سپردند با بی سیم اعلام کردی حمید باید زنده بماند و پزشکان بیمارستان صحرایی گفتند توانمان معجزه نیست ولی توکل مان به معجزه است و شما به بی بی فاطمه زهرا(سلام الله علیها) متوسل شدید و حمید بعد از6ماه از کما برگشت. حمید برگشت تا نمک تمام برنامه هایمان باشد، هر وقت خسته ایم و ناامیدبگوید حاجی به همه تان سلام رساند. بگوید حاجی گفت نگران نباشید هوایتان را دارم. ما به خنده ردش کنیم و ته دلمان قرص شود از گفته هایش با سند یا بی سند. حاج اصغر پورشبان، حاج اصغر حبیبی، دکترجوزی، حاج مهدی رشید زاده، محمدعلی نوریان، محمدرضا امید، حاج آقا نورمحمدی، محمدرضا نوریان و قشنگی این سفر حاج آقا رحمتی ها فرمانده تویخانه ات، همه شان تکه هایی از وجود شمارا به رخمان می کشند و اینها نزدیکترین یارانت بودند و غم دوری تورا با خود دارند، ما که بعداز جنگ با شما آشنا شدیم هنوز دربهت لبخندها، وابهت نگاهتان ماندهایم و شاید تنها خدامیداند که چه رمز و رازهایی بین شما و این یارانت گذشته ومیگذرد.