ساعت 10:30 شب بود که اتوبوس ها وارد قرارگاه کربلای 4 شدند همه خوشحال بودند و از خستگی چند دقیقه پیش بچه ها خبری نبود بعد از اسکان در سنگر هایی که هر کدام به نام شهیدی نامگذاری شده بودهرکسی به کاری مشغول شد بعضی از بچه ها از تاریکی و سکوت شب استفاده کردند و با خدای خود و شهدا خلوت گزیدند بعضی ها هم به گفتگو های چند نفره روی آوردند.

نمی دانم چه شد و خواست چه کسی بود که دو سه نفری سینه زنی راه انداختیم اما لحظه ای بعد تقریبا نصف بچه ها را در کنار خود دیدیم. در حس و حال خود بودیم که گفتند بیایید برای صرف شام. بعد از شام همه خوابیدند و کسی بین اتاق ها می رفت و هرکس که می خواست برای نماز شب بیدار شود به او می گفت. بعضی از بچه ها در همان شب در حالی که خیلی خسته بودند نماز شب را خواندند.