روزی یک رزمنده که اهل اصفهان نبود در جنگ با بچه های اصفهانی هم سنگر شد(بچه های نجف آباد).

بچه های اصفهانی تکیه کلامی داشتند به اسم " خره ".

به این رزمنده که غریبه بود مدام  می گفتند: ‌" خره این کارو بکن. خره برو مهمات بیار"

 روزی این رزمنده ی غریبه ی ما که دیگر کاسه ی صبرش لبریز شده بود پیش سردار خرازی رفت گفت:

" آقا!  این ها به من اهانت می کنند و به من میگن "خره " شما به بچه ها بگو منو دیگه مسخره نکنند."

سردار خرازی کمی صبر کرد و گفت: " خره اینا دوستت دارند ! "