بخش اول (کودکی)
داستان اول:
بعد از دو فرزند که به دنیا نیامده می رفتند با نذر و نیاز و ثنای خدا فرزندی به نام علی اکبر به ما داد.
وقتی به دنیا آمد به شدت گریه می کرد در قرآن باز کردیم و نامش را تغییر دادیم اسمش را جعفر گذاشتیم.

داستان دوم:
نذر کرده بودیم هر سال به خاطر اینکه خدا بچه ای به ما داده روز21ماه رمضات خرما بدهیم تا 8سالگی جعفر، خودمان این نذر را ادا می کردیم اما بعد از آن خودش در این روز با پای برهنه در خانه همسایه ها نذر را میداد.
پدرش هم وقتی جعفر به دنیا آمد نذر کرد سالی یک گوسفند سر ببرد و گوشت آن را به همسایه ها بدهد حتی گوشتهای نذری را بعد از 8سالگی خودش درب خانه ی همسایه ها می برد.

 
روایت شده از مادر شهیدجعفر جعفری