سالنامه العبد (سال 1393 ه.ش) به کوشش مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی بهجت(ره) با مطالبی سودمند و طرحی جذاب در قطع جیبی (17 * 12 سانتیمتر) و در 8 طرح منتشر شد.
.
.
.
بسم رب الشهداء والصدیقین
سالنامه العبد (سال 1393 ه.ش) به کوشش مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی بهجت(ره) با مطالبی سودمند و طرحی جذاب در قطع جیبی (17 * 12 سانتیمتر) و در 8 طرح منتشر شد.
هرچه ما خواستیم نه او شد هرچه خدا خواست همو شد
حتما تاکنون مصداق های مختلف عنایت خداوند را دیده ایم ولی به قول شاعر شنیدن کی بود مانند دیدن ...
همه مردم روستا در فقر امکاناتی و اقتصادی زیادی زندگی می کردند و حیوانات زیادی در کنارشان و در بستر زندگی آنها رفت و آمد می کردند.
و شاید آنگونه که باید هیچکدام مسائل بهداشتی را رعایت نمی کردند،ولی واقعا میشد مصداق دست خداوند را بر روی زندگی شان حس کرد.
آنها شکرشان،واقعا شکر است. اگراین زندگی و مشکلات همچنان جای شکر دارد، ما با این همه رفاه و آسایش باید چه بکنیم؟
اولین چیزی که وقتی درکنار روستاییان بودیم و در همسایگی شان زندگی کردیم حس کردم، آن بود که انها راضی اند . و مگر کم مقامی است، مقام رضا؟
تنها به همین جمله بسنده میکردند: "خدایا راضیم به رضای تو"
از آیت الله بهحت سوال کردند آقا چگونه می شود به مقام رضا رسید؟
ایشان فرمودند زمانی که 72تن از یارانت را از نزدیکانت از برادرانت را جلویت سر ببرند .و برادر عزیز تر از جانت را در گودال قتل گاه مظلومانه به شهادت برسانند ،و خود مصمم و با اقتدار بر گودال بروی و در کنار سر برادر بر سجده بیفتی و زینب گونه الهی رضاَ برضاک را زمزمه کنی و بعد هم در خطبه،حرفت ما رایت الا جمیلا باشد آن گاه به مقام رضا رسیده ای
ای دل ....
تاکجای مسیرش رفته ای؟ نکند درمحضرنباشی ...کجای کاری؟ محاسبه را انجام داده ای؟ مشارطه ومراقبه راچطور؟ پای عهدهایت مانده ای؟ یک دقیقه ای هاشروع میشود بچه ها همه از سفر می گویند و طلب حلالیت میطلبندودل را در یَد اخلاص به پیشگاه حق ارسال میکنند و چادر آسمان امشب ستاره می پاشد.
ستاره میپاشد بر روی پشت بامی که به نام بانو فاطمه زهرا(س)است. امشب جشن است. یاایها العلمداربیایید....
امشب خداوند حلاوت بین الحرمین حلاوت بوی سیب ویاس رابه آسمان دورک عطرافشانی می کند...امشب خلوت وعطش وعشق بازی با معبود مقدمه ی کار است وباقی همه فناست... امشب عهدمی بندند و آرزو میکنند. امشب همه امان برخلاف لامکان ولازمان الهی میمانیم وتانهایت بی نهایت بهره مندیم و هرکس در خلوت خویش زمزمه ای دارد.صدای ضجه ها گاهی سکوت ستاره را می شکند وشهایی شروع به حرکت میکنند و درپشت کوه خاموش میشود....
من، آری من ...
امامانده ام از کجای دلم آغازکنم....دلی که یک عمرزنگارگناه گرفته است....
ازدواج اگرچه شرعا در زمره واجبات ذکر نشده،اما به حدی تحریص و ترغیب شده است که انسان میفهمد خدای متعال بر این امر اصرار دارد.
به خانه ها که سر می زدیم، هم مردم برایمان درد دل می کردند، هم معاینات پزشکی مان را انجام می دادیم. یک جمله مشترک را بسیار می شنیدیم وقتی می خواستند از سختی ها بگویند وچون سختی های زندگی شان برای ما باور پذیر نبود، می گفتند به خدای محمد(ص) و هر وقت میخواستند تشکر کنند می گفتند خدای محمد(ص) دستگیرتان باشد.
وزوه و دورک آنجا که الان جاده هایش را برف گرفته و مردمش از اینترنت و وی چت بی خبرند، برای دعا و قسمشان حضرت محمد(ص) را واسطه قرار میدادند. ما که در دنیای ارتباطاتیم و دهکده جهانی، چقدر از پیامبرمان به بزرگی یاد می کنیم؟
بخیل کسی است که نام حضرت محمد صلوات الله علیه و آله را بشنود و صلوات نفرستد.
از کلوسه که می گذشتیم اول روستا یک پرچم سه رنگ کنار جاده می دیدی، و پایینش مزار شهید معلمی که سی سال پیش به دنبال فرمان امام، از پشت کوه دوم فریدونشهر که جز جاده های مالرو مسیر عبور و مروری نداشت، گذشت. شهید طاهری با رفتنش جوان های روستا را هم هوایی رفتن کرد و حالا هم مزارش برکت روستا ست.
پنج شنبه اول اسفند ماه مسئولین موسسه در یادواره شهدای فریدونشهر حضور یافتند. شاید حالا که دورک و روستاهای پشت کوه دوم فریدونشهر یک تعلق شده اند برای بچه های موسسه دیگر میهمان این برنامه نبودیم.
در حاشیه این برنامه در مورد اردوهای جهادی موسسه در سال های گذشته و برنامه های آینده با مسئولین شهرستان بحث و تبادل نظر شد و دیدار صمیمانه ای با شهردار فریدونشهر برای اولین بار از برکات این یادواره بود.
شهید معلم هنوز هم ما و مردم را به بهانه های مختلف به پشت کوه می کشاند.
درسپاه آبادان نشسته بودم گفتند که یک نفر از نجف آباد آمده با شما کار دارد. او وارد شدو گفت من احمد کاظمی هستم،
سال آخر شهادت با حضور خود در مناطق جنگی جنوب از اعزام کاروانهای راهیان نور حمایت ویژه نمودند.
شهید کاظمی یگانی تشکیل داده بود به نام یگان شهید محزونیه
آنها وظیفه داشتند تمامی افراد بی بضاعت و یا کم در آمد که سرپرست خانواده بودند و یا پدر شان فوت کرده بود را در رده های مختلف لشکر شناسایی کنند